اولین روز

امروز خونه عمه م بودم دخترش امسال میخواد بره کلاس اول، با یه شوقی مدام کتاباشو در می آورد ،نگاه می کرد، تو کیف می ذاشت، مرتب شون می کرد میذاشت تو کمد درو قفل می کرد که آبجی کوچیکش نتونه دست بزنه.

مدام به من می گفت چیزی برا مدرسه ت گرفتی؟؟

کتاباتون دادن؟؟

جلدشون گرفتی؟؟

یه لحظه رفتم تو فکر!

یعنی منم مثل این بودم،اینقدر شوق داشتم

هرچی فکر میکردم چیز زیادی ازش بیادم نمی اومد

که دختر عمه م دوباره پرسید:مانتوت چه رنگیه؟؟

من که مانتو خریدم.

تازه دایی هم برام یه کیف و یه جعبه مداد رنگی گرفته.

از اینکه اینقدر خوشحال بود منم احساس خوشحالی می کردم

اما نمی دونم چرا فقط بهش نگاه میکردم ولی متوجه بقیه گفته هاش نمی شدم

یاد روز اول مدرسه سال اول دبستان افتادم

که دستم تو دست مامان بود

تا رسیدیم در مدرسه مامان دستم رو رها کرد و

گفت: دخترم تو دیگه بزرگ شدی و از این به بعد تو باید بتونی خودت مشکلاتت رو بر طرف کنی و خودت به مدرسه بیای ،یه نگاهی به داخل مدرسه انداختم دیدم تمام بچه ها با مامانشون اومدن مامان نگاه منو فهمیده بود

گفت: عزیزم برا خودت میگم  بچه نیستی که من بیام تو مدرسه و کنار تو بشینم پس بهتره از همین الان خودت کاراتو انجام بدی.

با حرفای مامان احساس بزرگی می کردم خیلی خوب بود که مامان اینطور ازم خواسته بود

باصدای دختر عمه م که می گفت چندتادفتر برا مدرسه لازمه؟؟

از فکر اومدم بیرون واقعا دلم برا اولین روز تنگ شده بود

یه گل خوشگل داده بودن دستمون و ازمون می خواستن خودمون رو معرفی کنیم زنگ تفریح همه با هم توی پارک مدرسه بازی می کردیم

الان هشت و نه سالی از اون سالها می گذره اما خاطراتش همیشه تازه ست.


دلتنگ کودکیم .

یادش بخیر،قهر می کردیم تا قیامت و لحظه ای بعد قیامت میشد.

نظرات 34 + ارسال نظر
دریا شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 12:20 ق.ظ http://azjensebaran.blogsky.com

سلام خانمی...
چقدر قشنگ نوشتی...انگار داشتم رمان میخوندم...جدی خوشم اومد...
مخصوصاً خط آخر عجیب به دلم نشست....
"قهر میکردیم تا قیامت و لحظه ای بعد قیامت میامد!"
خیلی جالب بود!
آره گلم چه روزهایی بود...من چون مامانم کارمند بود حتی مهدکودکم رفتم...با اینکه دختر قوی ای بودما..ولی توی مهدکودک دلم برا مامانم تنگ میشد...وقتی میدیدمش هم بغض داشتم هم خنده...
ولی زیاد نشون نمیدادم...اول دبستان هیچ وقت یادم نمیره...شاید اسم بقیه معلمم هام تک توک از یادم رفته باشه و معلم اول دبستانم نه!!!چه خاطراتی زنده شد!!!!
انسان با شوق و امید زنده است...
برادر زاده ام مهر میره پیش دبستانی خدا که خوشگلی رو روش تموم کرده وقتی لباش پیش دبستانی می پوشه دلم ضعف میره براش...کتونیشو میپوشه هی دور میزنه اونم چراغاش خاموش روشن میشه این ذوق میکنه....آره اینجا هم اوضاعیه با این خانم کوچولو و لوازم پیش دبستانیش....عاشق عمه اشه...عمه اشم که ضعف میره واسش.....
خوب آبجی کوچولوی ما کتاباشو جلد کرده
نکنه دختر عمه اشو دیده و خودشم هوس کرده؟ای شیطونک....
این پست رو خیلی دوست داشتم که این همه هم منو به خاطره ها بردید عزیزم
موفق باشید

سلام آجی جونم
ممنون عسیسم ،لطف داری
اخی عسیسم
منم همشون یادمه
آره فقط خاطرات هست که میمونه
وای چه خوب پس عمه شدی؟
خدا براتون نگه داره
پس شما هم مثل من گرفتارین
نه هنوز کتاب هم نگرفتم
ممنون عسیس دلم
همچنین آجی

پرنیان شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 01:03 ق.ظ http://www.hamideman.blogsky.com

سلام آجی مهربونم
حس خوبی داشت نوشته هات
من خیلی معلم اول دبستانمو دوس دارم، هنوزم گاهی اوقات میبینمش

سلام آجی پرنیان
ممنون عسیسم
جدا؟؟؟
چه خوب

kazhal شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 01:05 ق.ظ http://rustayedelam.persianblog.ir/


کاش به زمانی بر گردم که بزرگترین غم زندگیم.شکستن نوک مدادم بود...

- - -
کژال

کاش....
ممنونم کژال جون

زهرا شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 09:53 ق.ظ http://www.msa5.blogfa.com

سلام آبجی فاطمه....خوبی خانم؟؟؟بابا دوره ما که از این چیزا نبود.....یادمه روز اول مدرسه مامانم گفت بزار باهات بیام....گفتم نه با فیروزه وسحر میرم...گفت دختر لجباز نباش بزار باهات بیام ...همچین اخم کردم وگفتم من دیگه بزرگ شدم خودم میرم ومیام....یادمه روز اول مدرسه بهمون شونه دادن آره شونه تو سری ...یادمه مامانم دزدکی از پشت سرم اومده بود ....یادمه رو نیمکت های اولیا ومربیان نشسته بود...یادمه بهم لبخند زد ...یادمه منم لبخند زدم اخم نکردم...خوب دوست داشتم ... از اینکه اون پشتم بود...
منم دلم مدرسه میخواد ...دلم نیمکتم رو میخواد...دلم شیطونی هام رو میخواد...دلم سربه سر گذاشتن معلم ها رو میخواد....دلم همشو میخواد....یعنی واقعا دوهفته دیگه مدرسه باز میشه....من که هنوز آماده نشدم
ههههه منم که اگه بیفتم تو دور حرف دیگه کسی جلودارم نیست

سلام آجی گلم
ممنون توخوبی؟؟
بعضی از مادرا اومده بودن اما مامانم نیومد
و الان که فکر میکنم خیلی کار خوبی کرد
ولی بازم خیلی خوب بوده که مامانت اومده
تو هم کار خوبی کردی لبخند زدی
واقعا منم دلم برا مدرسه تنگ شده
نه عزیزم حرفاتم مثل خودت شیرینه

نگین مریم شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:52 ق.ظ http://toopekhandeh.blogfa.com

سلام عزیزم
آره منم عاشق عروسکم وفرزندآخرم
ولی بچگیامودوست ندارم
نمیخوام برگردم برام کابوسه

سلام آجی
وای منم همینطور

هستی شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 01:07 ب.ظ http://parvanegi.blogsky.com

سلام فاطمه جون
خوشحالم دوباره اومدی نت

منم اولین روز مدرسم رو خیلی دوست دارم
خواهرم دفترامو واسم جلد گرفته بود ، یادتونه اون موقع ها با کاغذکادو دفترهامونو جلد میکردیم؟
دفترای منم با کاقذکادو و پلاستیک جلد شده بود ، فقط دفتر من تو کلاس اینقدر تمیز بود معلمم کلی تعریف کره بود
یه خاطره ی بامزه هم دارم ، تو کلاس کنار یکی از بچه ها که نشسته بودم بهش گفتم باهام دوست میشی اونم گفت آره ، وقتی که اومدم خونه و واسه خواهرام با اعتماد به نفس کامل تعریف کردم که دوست پیدا کردم
بعد اونا از من پرسیدن اسمش چیه منم یادم اومد که اسمش رو نپرسیدم ، بعد اونا کلی برام خندیده بودن

من همیشه تابستونا برخلاف خیلی ها که موقع شروع مدرسه ناراحت بودن که دوباره باید درس بخونن ، روزشماری میکردم که زودتر مهر بیاد و مدرسه ها شروع بشه

ممنون آجی واسه این پست قشنگت

سلام آجی جونم
میسی عسیسم
آره سال اول منم همین طور جلد گرفته بودم
وای چه خوب
پس بایکی دوست بودی اما اسمشم نمیدونستی!!
منم همین طورم آجی حتی الانم منتظرم
خواهش میکنم عسیس دلم

مهتاب شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 03:30 ب.ظ http://mahttab.blogsky.com

سلام
خانمی دل نوشته هات قشنگ بودن مرسی ک به من سرزدی اگه دوست داری تبادل لینک کنیم بهم خبر بده.
موفق باشی گلم

سلام مهتاب جون
ممنون عسیسم
چشم الان میلینکمت
همچنین

*سحر* شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 03:39 ب.ظ http://nazadamharfamo.blogfa.com

سلام عزیزم
آخی چه جالب
بچه ها خداییش واسه یه چیزایی ذوق میکنن که بیا و ببین

سلام آجی سحر
آره واقعا!!

دریا شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 04:24 ب.ظ http://azjensebaran.blogsky.com

مرسی گلم از حضورتون

وظیفه ست آجی جون

حاجی شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 05:54 ب.ظ http://bishehr.ir

آفرین فاطمه خانم
.
مطمئن باش حرف مادر بهترین درس زندگی است!
.
(... مامان دستم رو رها کرد و گفت:
دخترم تو دیگه بزرگ شدی و از این به بعد تو باید بتونی خودت مشکلاتت رو بر طرف کنی و خودت...)

ممنونم عمو جان
بله همین طوره
بازم ممنون

mahdiye شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 07:28 ب.ظ http://tanha3474.blogfa.com

سلام آجی جون آره دیگه اینا شده یه قانون . ممنون از حضورت

سلام آجی
آره دیگه همین طور شده
وظیفه ست آجی گلم

جای خالی یکشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 12:07 ق.ظ http://unoman.blogfa.com

من روز اول مدرسه خوش و خرم با ذوق و شوق یه دست گل دستم اندازه دسته بیل! رفتم مدرسه
چقد خل بودیم!

چه خوب بوده!!!
ما هم گلهای بزرگی بردیم و با گلهای بزرگ دیگه برگشتیم
خیلی

شیرین یکشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 12:08 ق.ظ http://talkhoshirin20.mihanblog.com/

سلام عزیزم

مثل همیشه زیبا و دلنشین ، ما رو حسابی بردی به اولین روزی که به مدرسه رفتیم ، من پنج سال و نیمم بود ، بنا به تشخیص خواهر و برادر بزرگم ، من استعدادم بالا بود و همین شد که پدرم تشویق شد اسم منو زودتر نوشت مدرسه ، و من در این سن پایین پا به عرصه ی علم و دانش گذاشتم . اون زمان مثل الان سخت نمی گرفتن واسه سن و سال و من اون روز کوچک ترین دانش آموزی بودم که وارد مدرسه شدم ....

یادش به خیر

ممنون به خاطر این یادآوری زیبا

برات ارزوی موفقیت می کنم ، شاد باشی و سرفراز

سلام خواهر من
مقلصیم عسلم
وای خوشبحالت کاش زمان ما هم همین طور بود
واقعا یادش بخیر
خواهش میکنم عسیسم
ممنون همچنین

yasi یکشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 12:18 ق.ظ http://www.yasaman72.blogfa.com

دوستی من شبیه باران نیست که گاه بیاید و گاه برود

دوستی من شبیه هواست

بعضی وقتا ساکت!!!!!!!!!!!

اما همیشه در اطراف تو جریان خواهد داشت

ممنون از این متن زیبات آجی یاسی

yasi یکشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 12:19 ق.ظ http://www.yasaman72.blogfa.com

اینبار بر سنگ های پیامرسان که در سریال دونگ یی است مینویسم که دوستت دارم. شاید در کوهستانی آنها را یافتی...

بازم ممنونم آجی گلم
اگه رفتم اون کوهستان اون سنگ ها رو حتما پیدا میکنم فقط بخاطر شما

*سحر* یکشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:44 ق.ظ http://nazadamharfamo.blogfa.com

سلامــ فاطمه جون
آره خب این بچه ها واسه یه چیزایی ذوق میکنن که بیا و ببین!

باریکلا چه مامان خوبی پس لوس نشدی دیگه

من که روز اول مهدکودک یادمه اصن گریه نمیکردم ،یادم رفته بود اصن از مامان و اینا و به بقیه بچه ها نیگا میکردم
ولی یه پسری بود مامانشو ول نمیکرد هنوزم یادمه

سلام خواهر من
آره همین طوره
نه دیگه لوس نیستم
منم اصلا گریه نکردم
چه خنده

....کی!!!!مو؟؟؟؟ یکشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 01:11 ب.ظ http://helyleh1.blogfa.com

باز آمد بوی ماه مدرسه....یادش بخیر...کجایند آن ایام؟؟؟؟کجایند آن دوستان؟؟؟؟کجایند شور و اشتیاق های کودکی؟؟؟؟

زنگ تفریح رو دوست دارم آخه تمام زندگی رو مثل زنگ تفریح میدونم....کی!!!!مو؟؟؟؟

هر روز که میگذره بوی اول مهر بیشتر به مشام میرسه
و یاد آن ایام
منم زنگ تفریح ها رو خیلی دوست دارم

علی یکشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 01:11 ب.ظ http://www.mygolf.blogsky.com

درود فاطمه خانوم
اره یاد اول مهر بخیر
باد اول دبستان که مدیر مدرسه پیشومنیمو بوسید...هیچ وقت یادم نمیره اون بوسه مهربانانشو
اما حالا وقتی مینشتیم سر نیمکت منتظر بودیم دبیر بیاد ببینیم چه جوری میتونیم عصبانیش کنیم و از کوره در بره بخندیم
ای بابا

درود بر شما
آره واقعا نمیشه روز اول رو فراموش کرد
ما هنوزم واسه موقعیت میگردیم که فضولی کنیم

yasi یکشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 03:54 ب.ظ http://www.yasaman72.blogfa.com

همیشــ‗__‗ـه ...

- یک ذره حقیقت پشت هر "فقط یه شوخــ‗__‗ـــے بود "

- یک کم کنجکــ‗__‗ـاوی پشت "همیــטּ طوری پرسیدم "

- قدری احساسات پشت "به مــטּ چــ‗__‗ـه اصلا "

- مقداری خــ‗__‗ـرد پشت "چه بدونم"

- و اندکـــے درد پشت "اشکالــ‗__‗ــــے نداره"

هست ...

اهوووم
زیبا بود

asssali یکشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 05:35 ب.ظ http://www.obligatori-life.blogfa.com

مرسی گل نازم
بد نبود مسافرت

خواهش میکنم
ایشالاه که خوش گذشته باشه

کنجیر یکشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:39 ب.ظ http://www.konjir73.blogfa.com

سلام بر خانوم خوشگله
مو روز اول مدرسه یا یکی از دوستام سره نیمکت اول دعوا شدم
خیلی خندنا دبستان همیشه زود میرفتیم مدرسه که نیمکت اول بشینیم...راهنمایی هم یا نیمکت اول بودیم یا دوم...اما دبیرستان دیگه همش اخر مینشستیم خیلی خوش بیدا یادش بخیر
اخیییییییییییی چه دورانی داشتیم



فقط و فقط کنجیر

سلام بر دوست عسیسم
عجب!!!
از روز اول هم نگذشتی!!!
آره یادمه اما چهارم به بعد احساس قلدری میکردیم و از همون موقعه به بعد همش نیمکت آخر مینشتیم
تازه سی نشستن بقیه ردیف آخر شرایط میذاشتیم

moti سه‌شنبه 21 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 02:45 ب.ظ http://mastohoshyar.blogsky.com

vaaaaayyy kheyliiii ziba neveshtii. vaghean adamo mibare b hamun doran.. hey adesh bekheyr

ممنون مطهره جون
واقعا یادش بخیر

افسانه سه‌شنبه 21 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 06:51 ب.ظ http://gtale.blogsky.com/

سلام فاطی عزیزم

من مرده ام
به نسیم خاطره ای
گاهی تکانی می خورم
همین............

سلام آجی افسانه جون
زیبا بود
اما غم انگیز

پرستو پنج‌شنبه 23 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:45 ق.ظ http://www.zendegiyema2ta.blogsky.com

خوش به حالت فاطی جون من که هیچی یادم نمیاد

آخی عسیسم
اشکال نداره

میبنا جمعه 24 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 04:05 ب.ظ http://www.andalib1.mihanblog.com

سلام
مرسی که اومدی٬!!!

سلام
وظیفه ست عسیسم

سراچه خیال(سارا) جمعه 24 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 07:21 ب.ظ http://www.sarachekhial.blogfa.com

قشنگ بود عزیز دلم

میسی عسیسم

yasi جمعه 24 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:43 ب.ظ http://www.yasaman72.blogfa.com

جان رفته ولی زخم وفایت نرود
تاثیر طلسم چشم هایت نرود
فرشی زدل شکسته انداخته ام
آهسته بیا،شیشه به پایت نرود
سلام مهربانم
آهسته بیا به کلبه بارانیم اما باچتر
چون ذر آنجا سیلاب اشک ویران می کند دلهای شکسته را










سلام آجی زیبا بود

chap pa شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 08:01 ب.ظ http://www.soleluna.blogfa.com

سلاااااااااااااااااااااااااام ما بعد از مدت ها اومدیم

یه مدت سرمون شلوغ بود

حالا اومدم با یه آپ بسیاااااااااااااااار زیبا ازت دعوت کنم که حتما بیای و نظرت رو بگی

اینم عنوانش:لطفا مرا نشویید!

راستی تو نظر سنجی هم شرکت کن

چشم

فاطمه سه‌شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 02:31 ب.ظ http://sepiid.mihanblog.com

آجی دوباره تو آپ کردی و به ما خبر ندادی؟؟؟؟؟؟؟؟

خیلی خوشمل بود بصوص اون خط آخرش

عزیزم اپم با خداحافظی هر چه زودتر بیا و نظر بده

منتظرتما

یادت نره ها

بدو بدو بیا

شرمنده آبجی
میسی عسیسم
چشم
میام

دو رفیق چهارشنبه 29 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:05 ق.ظ http://http://dokhtaranebarani.blogfa.com/

مرسی عزیزم....

خواهش میکنم

تنها چهارشنبه 29 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 02:28 ب.ظ http://tanhaodelshekaste.blogfa.com/

—–-—▒▒▒▒▒▒▒▒▒▒
—–-▒███████████▒
—▒████▒▒▒▒▒▒▒███▒
-▒████▒▒▒▒▒▒▒▒▒███▒……………….▒▒▒▒▒▒
-▒███▒▒▒▒▒███▒▒▒███▒…………..▒██████▒
-▒███▒▒▒▒██████▒▒███▒……….▒██▒▒▒▒██▒
—▒███▒▒▒███████▒▒██▒…….▒███▒▒█▒▒██▒
—–▒███▒▒████████▒██▒…▒███▒▒███▒▒██▒
——–▒██▒▒██████████▒▒███▒▒████▒▒██▒
———▒██▒▒██████████████▒████▒▒██▒
———-▒██▒▒█████████████████▒▒██▒
————▒██▒▒██████████████▒▒██▒
————–▒██▒▒████████████▒▒██▒
—————-▒██▒▒██████████▒▒██▒
—————–▒██▒▒████████▒▒██▒
——————-▒██▒▒██████▒▒██▒
———————▒██▒▒████▒▒██▒
———————-▒██▒▒███▒▒█▒
————————▒██▒▒█▒▒█▒
————————-▒██▒▒▒█▒
—————————▒██▒█▒
—————————♥♥♥♥♥♥
—————————-♥♥♥♥♥
——————————♥♥♥
—————————-—♥♥
———————————♥
آپمــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ و
منتظــــــــــــــــــــــــــــــــــــــر
تــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــو

چشم عسیسم
میام

افسانه پنج‌شنبه 30 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 08:40 ب.ظ http://gtale.blogsky.com/

سلام فاطی عزیزم

یاد اون دوران بخیر
چه روزهای خوبی داشتیم

سلام آجی افسانه
واقعا یادش بخیر
آره اما زود گذشتن

آندیا جمعه 31 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 03:10 ب.ظ http://tanhae.com/

´´´´´´´´´´´´´¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶
´´´´´´´´´´´´´´´´´¶¶¶¶¶´´´´´´´´´´´´´´´¶¶¶
´´´´´´´´´´´´´´´¶¶¶´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´¶¶¶
´´´´´´´´´´´´´¶¶¶´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´¶¶¶
´´´´´´´´´´´´¶¶´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´ ¶¶
´´´´´´´´´´´¶¶´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´ ¶
´´´´´´´´´´´´¶¶´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´¶¶
´´´´´´´´´´¶¶´´¶´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´¶´´¶¶
´´´´´´´´´´¶´´¶¶´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´¶¶´´¶
´´´´´´´´´´¶´´¶¶´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´¶¶´´¶
´´´´´´´´´´¶¶´´¶¶´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´¶¶´´¶¶
´´´´´´´´´´´¶´´¶¶´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´¶¶´´¶
´´´´´´´´´´´¶¶´´¶´´´¶¶¶¶¶¶¶´´´´´´´¶¶¶¶¶¶¶´´´¶´´¶¶
´´´´´´´´´´´´¶¶¶¶´¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶´´´´´¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶´¶¶¶¶¶
´´´´´´´´´´´´´¶¶¶´¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶´´´´´¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶´¶¶¶´
´´´´¶¶´´´´´´´´¶´´´¶¶¶¶¶¶¶¶´´´´´´´¶¶¶¶¶¶¶¶¶´´¶´´´´´´´´¶¶
´´´¶¶´¶¶´´´´´¶¶´´´´¶¶¶¶¶¶´´´¶´¶´´´¶¶¶¶¶¶¶´´´¶¶´´´´´¶¶´¶¶
´´¶¶´´´¶¶´´´´¶¶´´´´´¶¶¶¶´´´¶¶¶¶¶´´´´¶¶¶´´´´´¶´´´´´¶¶´´´¶¶
´¶¶´´´´´¶¶¶¶´´¶¶´´´´´´´´´´¶¶¶´¶¶¶´´´´´´´´´´´¶´´¶¶¶¶´´´´¶¶
¶¶´´´´´´´´´¶¶¶¶¶¶¶¶´´´´´´´¶¶¶´¶¶¶´´´´´´´´¶¶¶¶¶¶¶´´´´´´´´¶¶¶
¶¶¶¶¶¶¶¶´´´´´´¶¶¶¶¶¶¶¶´´´´¶¶¶´¶¶¶´´´´´¶¶¶¶¶¶´´´´´´´¶¶¶¶¶¶¶¶
´´¶¶¶¶´¶¶¶¶¶´´´´´´¶¶¶¶¶´´´´´´´´´´´´´¶¶¶¶¶´´´´´´¶¶¶¶¶¶¶¶¶
´´´´´´´´´´¶¶¶¶¶¶´´¶¶¶´¶¶´´´´´´´´´´´´¶¶´¶¶¶´´¶¶¶¶¶
´´´´´´´´´´´´´´´¶¶¶¶¶´¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶´¶¶¶¶¶¶
´´´´´´´´´´´´´´´´´´¶¶´´¶´¶´¶´´¶´¶´´¶´¶´´¶¶
´´´´´´´´´´´´´´´´¶¶¶¶´´¶´¶´¶´´¶´¶´´¶´¶´´¶¶¶¶¶
´´´´´´´´´´´´¶¶¶¶¶´¶¶´´´¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶´´´¶¶´¶¶¶¶¶
´´´´¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶´´´´´¶¶´´´´´´´´´´´´´´´´´¶¶´´´´´´¶¶¶¶¶¶¶¶¶
´´´¶¶´´´´´´´´´´´¶¶¶¶¶¶¶´´´´´´´´´´´´´¶¶¶¶¶¶¶´´´´´´´´´´´¶¶
´´´´¶¶¶´´´´´¶¶¶¶¶´´´´´¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶´´´´´¶¶¶¶´´´´´´¶¶¶
´´´´´´¶¶´´´¶¶¶´´´´´´´´´´´¶¶¶¶¶¶¶¶¶´´´´´´´´´´´´¶¶´´´¶¶
´´´´´´´¶´´¶¶´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´¶¶´´¶سلام دوست عزیزم واسه منم کلاس اول خیلی خوش بود.درسته دست منم در دست مادرم بود ومامانم به من هم گفت که تو دیگه بزرگ شدی و باید بروی مدرسه و درس بخونی حالا هم کنکور رو دادیم ومنتظر که دانشگاه برویم خیلی مطلب زیبایی نوشته ای مر30

سلام عسیسم
خوب بوده که
ماهم همچنان منتظر تموم شدنیم
نظر لطفته عسیسم

آرام پنج‌شنبه 28 دی‌ماه سال 1391 ساعت 10:20 ق.ظ http://nerci-2.blogsky.com

سلام عزیزم.
عالی نوشتی احساست رو.
آفرین.
بیا آمار امتحاناتو بده ببینم.

سلام آجی
ممنون عسیسم
ممنونم
من خونه نیستم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد